چندین سال دیگر شاید از من پیرزنی مانده باشد که بر پیاده رو نشسته و گیتار میزند. صندلی خالی ای کنارش گذاشته و در جواب رهگذرانی که میپرسند: "این واسه چیه وقتی هیچوقت روش نمینشینی؟" میگوید: "بخاطر زانوش روی صندلی بشینه بهتره، وگرنه نمیذاشتم از بغلم جُم بخوره!" و تو هرصبح به شوق شنیدن گیتاری که "سلطان قلبها" را مینوازد مسیرت را طولانیتر میکنی تا از دور تماشایش کنی؛ از دلت میگذرد "دخترک همیشه دیوانه بود.!" #غزاله_زارع_آرشیدا
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت